جدول جو
جدول جو

معنی دار و برد - جستجوی لغت در جدول جو

دار و برد
کنایه از کر و فر، گیر و دار، برای مثال بپوشید رستم سلیح نبرد / به آورد گه رفت با داروبرد (فردوسی - ۳/۱۹۱)
تصویری از دار و برد
تصویر دار و برد
فرهنگ فارسی عمید
دار و برد
(رُ بَ)
گیرو دار و کرّ و فرّ و تبختر. (برهان) :
بپوشید رستم سلیح نبرد
به آوردگه رفت با دار و برد.
فردوسی.
اگر شاه با شاه جوید نبرد
چرا باید این لشکر و داروبرد؟
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کار و کرد
تصویر کار و کرد
کار و عمل، صنعت، پیشه، کار و بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دور و بر
تصویر دور و بر
پیرامون، گرداگرد، اطراف کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(رُ بَ)
پایه و ستون:
اندرهوا به امر وی استاده ست
بی دار و بند پایۀ بحر و بر.
ناصرخسرو.
رجوع به دار شود
لغت نامه دهخدا
(رُ بَ)
مصالح هر چیز چون رشته برای تسبیح و دوال و امثال آن برای شمشیر. ملاطغرا در قسمیه گوید:
بتسبیح شبنم که بی باروبند
زگردش بود تا سحر بهره مند.
و در محاوره بند و بار هم گویند. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(غُ دَ)
از اتباع است:
یکی نامه بنوشت با داغ و درد
دو دیده پر از خون و رخ لاجورد.
فردوسی.
سپاهی همی رفت رخساره زرد
ز خسرو همه دل پر از داغ و درد.
فردوسی.
نیز رجوع به داغ و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(رُ کَ)
کار و بار. (لسان العجم شعوری ج 2 ورق 235) (آنندراج) :
فزاید ز کار جهان رنج و درد
نبایست مشغولی و کارکرد.
(از لسان العجم ج 2 ورق 235)
لغت نامه دهخدا
(وِ کَ دَ)
دوروور. حوالی. اطراف. پیرامون. پیرامن. حول. گرد. گرداگرد. دورتادور. گردبرگرد. (یادداشت مؤلف).
- دوروبریها، اطرافیان. حاشیه نشینان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دارو برد
تصویر دارو برد
کروفر گیر و دار های و هوی (جنگ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور و بر
تصویر دور و بر
اطراف، حوالی: (نگاهی به دور و بر خود کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داروبرد
تصویر داروبرد
((بَ))
کر و فر، گیرودار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دور و بر
تصویر دور و بر
حول و حوش
فرهنگ واژه فارسی سره
از اصوات، حرف اضافی، غرولند
فرهنگ گویش مازندرانی